مجله هایک ویژن / دوربین مداربسته

تکنولوژی ، دوربین مداربسته ، قیمت دوربین مداربسته / هایک ویژن / دوربین مدار بسته

مجله هایک ویژن / دوربین مداربسته

تکنولوژی ، دوربین مداربسته ، قیمت دوربین مداربسته / هایک ویژن / دوربین مدار بسته

متقاعد کردن دیگران

زمان زیادی طول می کشد تا ما با اهمیت تجربه و دانش برخورد به مردم پی ببریم و مهارت های لازم را با آزمون و خطا به دست بیاوریم. ما به تدریج هنر مذاکره، مباحثه، تعامل و حتی رندی و به قولی با پنبه سر بریدن را را با حضور مداوم در جامعه فرامی گیریم. چون مجبور به حضور در جامعه هستیم، ناگزیر هستیم که برای بقا یا افزایش تأثیر خود، آراسته به مهارت های اجتماعی شویم.

در اینجا برای نمونه به ۱۱ ترفند مبتنی بر دانش روانشناسی اشاره می کنیم که می تواند زندگی شما را دگرگون کند و شما به کمک آنها خواهید توانست، بدون تقابل مستقیم، وارد کردن فشار و یا دادن امتیاز، دیگران را وادار کنید که به خواسته های شما تن در بدهند!

1- از طعمه استفاده کنید تا مردم محصول شما را بخرند.

فرض کنید که دو نسخه از یک محصول یا خدمات را دارید که یکی از آنها خیلی گران تر از دیگری است. مشکل شما این است که در فروش نسخه گران تر، موفق نیستید. برای اینکه مردم را مشتاق کنید که محصول گران تر را بخرند باید یک نحصول سوم هم درست کنید، روی این محصول یا خدمات سوم، همان قیمت محصول گران را باید بگذارید، اما این محصول باید عملکرد یا کیفیت به وضوح پایین تری از محصول گران اولیه داشته باشید. این طوری مردم قیمت ها را با هم مقایسه می کنند و به نظرشان خرید محصول گران، خیلی ارزشمند خواهد آمد.

article_image_one_637.jpg

2- فضای گفتگو و مذاکره را تغییر بدهید.

می خواهید معامله حساسی کنید و طرف مقابل شما سرسختی می کند و از قیمت یا شرایطی که داده، اصلا کوتاه نمی آید؟ بی جهت در یک سالن کنفرانس یا دفتر کار او، با وی قرار مجدد نگذارید! او را به یک رستوران یا کافی شاپ دعوت کنید! آخر مردم وقتی فضای پیرامونی شان، به جای مبلمان و وسایل اداری، وسایل عادی و پذیرایی باشد، از خودخواهی می کاهند و بیشتر منعطف می شوند.

3- سود دو سویه

کمک کنید تا طرف تجاری یا کاری تان به چیزی که نیاز دارد به نحوی برسد یا دست کم کارش تسهیل بشود، این طوری او در این معذوریت قرار می گیرد که لطف شما را جبران کند.

4- تقلید از زبان بدن دیگران، برای علاقه مند کردن آنها به خود

می خواهید شخص خاصی به شما بیشتر توجه کند، مثلا رئیس مافوق شما؟ کافی است که از زبان بدن او تقلید کنید یا با تن و شیوه سخن گفتن او حرف بزنید. معمولا کمتر کسی متوجه این تقلیدکاری شما می شود، حتی خود مقام مافوق شما. اما این کار شما به صورت نامحسوس، باعث می شود که به دل آن شخص راه پیدا کنید!

5- سریع تر صحبت کنید تا مخالف شما، تبدیل به موافق تان شود!

کسی سرسختانه با شما مخالفت می کند و با دلیل و بینیه، استدلال های شما را سست و بی اثر می کند؟ کافی است که موقع مذاکره و مابحثه با او، ریتم سخن گفتن خود را سریع تر کنید، این طوری فرصت لازم برای پردازش سخنان خود را از او می گیرید و او دیگر نمی تواند به خوبی گذشته، شما را در موضوع ضعف باقی بگذارد.

6- مردم را گیج کنید تا خواهشتان را بپذیرند

به جای اینکه بگویید این ۸ کارت، ۳ دلار می ارزند به مردم بگویید که قیمت آنها ۳۰۰ پنی است! در ظاهر هیچ فرقی نمی کند، اما این طوری مردم مجبورند که کمی فکر کنند و یک محاسبه ذهنی انجام بدهند تا ببینند، قیمت هر کارت، چند دلار است. خیلی وقت ها هم تسلیم قیمت پیشنهادی شما می شوند.

7- وقتی کسی خسته و تهی از انرژی شده، از او خواهشی کنید!

به جای اینکه اول صبح، وقتی که مردم انرژی زیاد دارند، از آنها خواسته ای بخواهید، آخر وقت کاری، وقتی آنها تهی از انرژی می شوند، به نزدشان بروید و از آنها بخواهید که لطفی در حق شما بکنند.

8- به جای افعال از اسامی استفاده کنید

استفاده از اسامی، هویت شخصی شما را به عنوان عضوی از یک گروه، تقویت می کند. بنابراین به جای اینکه بگویید: رأی دادن چقدر برای شما اهمیت دارد؟ بپرسید که: چقدر برای شما مهم است که یک رأی دهنده باشید.

9- سیاست قدیمی ترساندن

شرایط خطیر و متزلزل کاری یا اجتماعی را به کسی متذکر شوید و درست پس از آکه کسی به هراس افتاد، از او درخواستی کنید.

10- عکس هایی از چشم را به نحوی به رؤیت اشخاص برسانید، تا آنها با خواسته شما موافقیت کنند

اگر آدم های فکر کنند که تحت نظارت هستند، حتی اگر این امر ظاهری باشد، مثلا چشم هایی روی پوستر دیواری، آنها بیشتر احتمال دارد که چیزی را که به امانت برده اند، بازگردانند یا از خطایی پرهیز کنند.

11- بر چیزی که رقیب شما به دست آورده، تمرکز کنید و نه چیزی که از دست داده

در مذاکره و مباحثه، بیشتر روی چیزهایی که طرفتان به دست خواهد آورد، تمرکز کنید و نه چیزی که از دست می دهد. مثلا: اگر موافقت کنی، صاحب خودرویی خواهی شد که هزار دلار ارزش دارد. و این طوری حرف نزنید: من هزار دلار بابت فروش این خودرو، می خواهم!


تصاحب اطمینان مشتری

متاسفانه، بیشتر تجارت ها (مخصوصا آن هایی که معروف هستند)، فروش را به صورت یک فرآیند "قانع کردن”، "ترغیب کردن” تعریف می کنند که احتمالا به معنای قانع کردن مشتریان و متقاعد کردن آنهاست. مشتریان، از افرادی که به آن ها اعتماد ندارند خرید نمی کنند. تعجبی ندارد که بسیاری از افراد، زمانی که کسی قصد فروش چیزی به آن ها را دارد، مانع می شوند. خوشبختانه، ایجاد اعتماد در روابط تجاری آسان است.

در اینجا به برخی از قوانین به منظور ایجاد اعتماد در روابط تجاری اشاره می کنیم:

1- خودتان باشید.

هر فردی در دنیا از تجارب ناخوشایندی در ارتباط با فروشندگان برخوردار است و بسیاری از افراد زمانی که در یک موقعیت خرید و فروش قرار می گیرند ، به دلیل ترس از فریب خوردن، از این موقعیت فرار می کنند. بنابراین، به جای رفتار کردن و عمل کردن مانند یک فروشنده، سعی کنید مانند زمانی که یکی از همکاران خود را ملاقات می کنید، رفتار کنید.

2- برای روابط خود ارزش قائل شوید.

اگر می خواهید تا افرادی که در اطراف شما هستند برای ارتباطی که با شما دارند ارزش قائل شوند، باید باور داشته باشید که ایجاد روابط از اهمیت بسیاری برخوردار است. همچنین باید بر پایه ی این اعتقاد عمل کنید که شما صادقانه از ویژگی های ارزشمندی برخوردارید که تمایل دارید آن را در اختیار رابطه ی خود قرار دهید.

3- در مورد افراد دیگر کنجکاو باشید.

معمولا افراد به کسانی توجه می کنند، که به آنها علاقه نشان دهند. داشتن حس کنجکاوی نسبت به افراد به عنوان یکی از عوامل حیاتی در ایجاد رابطه محسوب می شود. ایجاد کشش دائمی در دیگران نسبت به خود، فرصت یاد گرفتن چیزهای جدید و ایجاد روابط جدید را در اختیار شما قرار می دهد.

4- ثابت قدم باشید.

توانایی یک مشتری برای اعتماد به شما بستگی به این مسئله دارد که شما بتوانید به مشتری خود نشان دهید که رفتار شما در طول زمان، پایدار و ماندگار باقی می ماند. زمانی که یک مشتری بتواند به پیش بینی رفتار شما بپردازد، احتمال بیشتری دارد که به شما اعتماد کند.

5- در جستجوی حقیقت باشید.

اعتماد زمانی به وجود می آید که شما به روشی فروش خود را انجام دهید که به مشتری کمک کرده باشید. بنابراین درخواست کمک کردن را مطرح کنید تا بتوانید به کشف مواردی بپردازید که می توانید در آن زمینه ها در کنار یکدیگر کار کنید.

6- از ذهنی باز برخوردار باشید.

اگر شما مطلقا مشتری خود را متقاعد کنید که به محصول شما احتیاج دارد، در این صورت او احساس می کند که شما از ذهنی بسته برخوردارید. در عوض، اگر مشتری به این نکته اشاره کرد که در جای دیگر از خدمات بهتری برخوردار می شود، با ذهنی باز با موضوع برخورد کنید. در مقابل، مشتری احساس می کند که شما واقعا، بهترین را برای او می خواهید.

7- یک مکالمه ی واقعی داشته باشید.

هر ملاقاتی باید از گفتگو و مکالمه حقیقی برخوردار باشد، و این مکالمه نباید تنها به چرب زبانی جهت فروش محصولات اختصاص داده شود. حداقل بخشی از ملاقات خود با مشتریان را به گوش دادن به او اختصاص دهید. و مطمئن شوید که به ایجاد یک مکالمه ی مفصل می پردازید و در مورد مسائل کاری و تجاری مهم صحبت می کنید.

8- حرفه ای باشید.

مشتریان تمایل دارند به افرادی اعتماد کنند که در مورد آن چه که انجام می دهند جدی هستند، و تمایل دارند تا زمانی را به منظور دست یافتن به درک عمیق از حرفه ی خود اختصاص دهند. هر روز، زمان بیشتری را به منظور یادگیری بیشتر در مورد مشتریان خود، چالش ها و صنعت مدنظر آنها اختصاص دهید.

9- صداقت و یکپارچگی واقعی خود را نشان دهید.

موضع خود را حفظ کنید، حتی اگر برای مشتری شما یا تجارت شما محبوب نباشد. لازم نیست متخاصمانه رفتار کنید، اما از این توانایی برخوردار باشید تا بر اساس آن چه که می دانید درست است تصمیم بگیرید. و نکته ی مهم دیگر این که: هیچ وقت برای آن چه که نمی توانید انجام دهید، قول ندهید. نیازی به گفتن نیست که جلب اعتماد، تنها بخشی از این معادله است. شما باید محصولی داشته باشید که مشتریان آن را بخواهند و به آن نیاز داشته باشند. شما باید توانایی این را داشته باشید که به مشتریان خود نشان دهید، برای آن ها ارزش قائل هستید و برای رفع مشکلات آن ها تلاش می کنید. در نهایت، اگر موفق به جلب اعتماد مشتری خود نشوید، آن ها از فرد دیگری خرید می کنند که به او اعتماد داشته باشند حتی اگر پیشنهاد ارائه داده شده به آن ها، به اندازه ی کافی خوب نباشد.


ارتباط موثر با مشتری

فعالیت اصلی بازاریابان و فروشندگان «برقراری ارتباط» است و همه رفتارهای خود را در این قالب بروز می دهند. بدون شک مهارت های زیادی وجود دارند که با استفاده از آنها امکان برقراری ارتباطی موثر فراهم خواهدشد. در این نوشتار برخی از آنها را با هم مرور خواهیم کرد.

1- مهارت خوب گوش دادن

اساتید فن، همواره به این مهم اشاره کرده اند که در بازاریابی و فروش نوین، دیگر این مشتری نیست که وقت خود را برای شنیدن ویژگی های محصول یا خدمت سازمان ما صرف می کند؛ بلکه این ما هستیم که باید سراپا گوش باشیم تا ببینیم مشتری از ما چه انتظاری دارد؟ نکته مهم در این میان، توجه به تفاوت «شنیدن» و «گوش دادن» است.

«شنیدن» یک فرایند غیرارادی است که قصد و هدفی پشت آن نیست و به عبارتی به خودی خود می تواند اتفاق بیفتد. مثل زمانی که ما در اتومبیل نشسته ایم و صداهای مختلف را می شنویم: صدای اتومبیل ها، رهگذران، رادیوی اتومبیل، مکالمه دیگر سرنشینان با تلفن همراه و... در شنیدن، شنونده قصد و منظوری طراحی نکرده و به تبع آن «ماندگار» و «به ذهن سپردنِ برنامه ریزی شده» هم اتفاق نمی افتد.

اما «گوش دادن» در نقطه مقابل، فرایندی ارادی است که با قصد و منظور قبلی انجام می شود زیرا فرد به دنبال «ماندگاری» و به «ذهن سپردنِ برنامه ریزی شده» است. قطعا ما هم به دنبال ماندگاری کلام مشتری و به ذهن سپردن اولویت ها و خواسته های او هستیم تا بتوانیم در مقطع زمانی حاضر و نیز در مقاطع زمانی آتی از فرصت پاسخگویی به خواسته ها و علایق او برخوردار شویم. پس «گوش دادن» انتخاب ما خواهد بود.

article_image_one_605.jpg

الزامات گوش دادن خوب اینهاست:

  • هوشیاری و تمرکز: هرچه سطح هوشیاری ما در گوش دادن بیشتر باشد، اهداف مان بهتر برآورده می شود. برای این کار باید فنون تمرکز مسلط باشیم تا بتوانیم در تمام طول زمانی که مشتری سخن می گوید، هوشیاری خود را حفظ کرده بلکه ارتقاء بدهیم.

  • انتقال حس مثبت به مشتری: با بروز دادن یک سری رفتارها می توانیم گوینده را مطمئن کنیم که ما به سخنان او گوش می دهیم و بدین ترتیب حس مثبتی در او ایجاد کنم. مثل «استفاده از حرکات سر و چهره» برای تاکید بر گوش دادن به سخنان او، «طرح پرسش های درست و به موقع» که نشان دهنده این خواهد بود که ما به محتوای سخنانش گوش داده ایم و حالا به دنبال رفع ابهام و درک بهتر سخنانش هستیم، و «لبخند زدن همراه با تمرکز بر چهره او» که این پیغام را به گوینده منتقل می کند که ما مشتاق به گوش دادن به سخنانش هستیم و صبورانه تا انتها با او خواهیم بود.

2- مهارت خوب سخن گفتن

در حوزه تسلط بر فن بیان مهارت های مختلفی هستند که ضرورت دارد بازاریابان و فروشندگان و همه آنها که فعالیت شان در حوزه ارتباطات تعریف می شود آنها را بیاموزند. از جمله مهم ترین این موارد می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

  • صداقت در بیان: چه در فروش و چه در بازاریابی، صداقت اولین شرط است. جای هیچ شکی نیست که بزرگ ترین نشانه احترام به شنونده، صداقت در بیان است. وقتی بدانیم که هنر بزرگ بازاری امروز، «نگه داشتن مشتری» است نه «فروش محصول به او»، متوجه اهمیت صداقت بیان می شویم. چه بسا مشتریانی که در مراجعات متعدد موفق به فروش محصول به آنها نشده ایم ولی همچنان با روی باز از ما استقبال می کنند و یا با خواست قلبی به فروشگاه ما مراجعه می کنند. صداقت در بیان انرژی مثبتی از خود متصاعدی می کند که همه ما انسان ها قادر به دریافت آن انرژی از پشت کلام گوینده هستیم. علاوه بر موارد ذکر شده، اصل مهمی وجود دارد که نباید فراموش کنیم؛ اینکه یکی از فاکتورهای مهم یک ارتباط موفق، این است که در مشتری این تمایل را ایجاد کنیم که باز هم با ما در ارتباط باشد. ایجاد تمایل به برقراری ارتباط مجدد در مشتری بر عهده صداقت است و بس.

  • ایجاز در کلام: لازم است که وقتی سخن می گوییم بتوانیم علاوه بر انتقال ویژگی های محصول و ارائه توضیحات جامع، به مشتری و مخاطب این پیام را هم بدهیم که قوت او برای ما ارزشمند است. یکی از کارهایی که در چنین واقعی خوب جواب می دهد این است که در ابتدای سخن از مخاطب بپرسیم: «چه اندازه زمان برای گفت و گو در اختیار من است؟»

  • استفاده از واژگان و لحن دلنشین: تسلط ما بر ویژگی ها و مزیت های محصول مان موضوعی مهم است ولی مورد دیگری هم هست که باید متوجه اهمیت آن باشیم؛ توانایی استفاده از واژگان دلنشین. وقتی قرار بر این است که از خودمان و محصول مان و سازمان متبوع مان تصویری به یادماندنی در ذهن مخاطب ایجاد کنیم، چرا از «جادوی کلمات دلنشین» استفاده نکنیم. ارائه یک سری اطلاعات فنی و کاربردی در خصوص محصول، حتما از الزامات کار ما است و باید به شکل ویژه ای به آن اهتمام بورزیم ولی چه بهتر که مشتری از لابلای کلمات و واژگانی که به او می گوییم، یک حس خوب هم دریافت کند. واژگانی جادویی در زبان رسمی و گویش های مختلف سرزمین ما وجود دارد؛ که در قالب هایی چون اشعار و ضرب المثل ها و تکه کلام ها و واژگان بومی می توان آنها را جست و جو کرد و با رعایت دقیق در استفاده درست و محترمانه از آنها در موعد مناسب از توانایی ایجاد این حس مثبت بهره مقتضی را برد.

«آراستگی سخن» اصلا کم اهمیت تر از «آراستگی ظاهر» نیست.

3- مهارت انتقال درست اطلاعات درست

متاسفانه گاه دیده شده است که در پاسخ به اولین تماس مشتری با واحد فروش یا با طرح اولین سوالات او از بازاریاب، تنها بخشی از اطلاعات و ویژگی های مثبت محصول به او منتقل می شود. در مراحل بعدی که مشتری سوالات تازه تری به ذهنش می رسد، بخش دیگری از اطلاعات ارائه می شود. حتی گاهی تفاوت این دو بخش به حدی است که مشتری احساس می کند اگر همه این اطلاعات را از ابتدا در اختیار داشت، تصمیم دیگری در مورد خرید می گرفت. چنین رفتاری از سوی بازاریاب یا فروشنده تنها یک نتیجه قطعی به دنبال دارد: انتقال یک حس بد به مشتری در اثر ایجاد ذهنی منفی از ما و محصول و برند سازمان. شاید ضرورت داشته باشد و در جاهایی توضیح داده شده باشد که اطلاعات را بخش بخش و دسته بندی شده به مشتری انتقال بدهیم ولی این کار نباید منجر به این سوءتفاهم بشود که اطلاعات ناقص یا گاه اشتباه را در اختیار او بگذاریم. باید دقت کنیم که چنانچه در هر بخشی از توضیحات که ارائه می دهیم نکته ای وجود دارد که اطلاع از آن احتمالا در تصمیم مشتری تاثیر می گذارد، حتما آن اطلاعات را هم ارائه کنیم. قصد ما فروش محصول به هر قیمت نیست.

4- مهارت همراهی با مشتری

مشتری دوست دارد فروشنده با او همراهی کند و تا زمانی که از ابعاد مختلف محصول اطلاعات کسب نکرده است و پاسخ تک تک سوالاتش را از او نگرفته همراهش باقی بماند. یکی از موارد عجیب و اشتباه رفتاری که در برخی از فروشندگان فروشگاه های بزرگ به چشم می خورد، این است که فروشنده با ورود یک مشتری، با او همراه می شود و او را راهنمایی می کند ولی این همراهی تا زمانی است که مشتری دیگری او را صدا نزده است. به محض ورود مشتری جدید، نفر اول را که چه بسا هنوز سوالات و درخواست هایی از فروشنده دارد رها کرده و به سراغ مشتری دوم می رود. وقتی خودمان را در جایگاه مشتری قرار دهیم متوجه خواهیم شد که همیشه سوالاتی هستند که مرحله به مرحله و پس از دریافتِ پاسخِ پرسشِ قبلی به ذهن مشتری می رسد. پس لازم است تا ارائه پاسخ همه سوالات در کنار مشتری باقی بمانیم. رها کردن یک مشتری پیش از پاسخ دادن به همه پرسش های قطعی و احتمالی او، در حکم رها کردن ناگهانی کسی است که هنوز دارد با ما سخن می گوید.

قیمت در مذاکرات

همواره استراتژی های قیمت گذاری محصول توسط مدیریت سازمان به واحد فروش ابلاغ می شود و مدیر یا سرپرست نیز آن را در اختیار فروشندگان قرار می دهد. همچنین محدوده تخفیفات نیز به فروشنده گفته می شود تا خارج از آن محدوده تعهداتی برای شرکت ایجاد نکند. می توان گفت مذاکره کردن با مشتری در مورد قیمت یکی از نگرانی های همیشگی فروشندگان است.

زمانی که مذاکره با مشتری پیرامون قیمت آغاز می شود ترس اصلی فروشندگان نیز خود را نشان می دهد. از یک طرف مشتری در اغلب موارد به دنبال تخفیف گرفتن است و از طرف دیگر فروشنده نمی تواند خارج از ضوابط شرکت عمل کند و محصولش را با قیمتی پایین تر از محدوده مشخص شده بفروشد. با این حال اگر در مذاکرات قیمتی اصول ساده ای توسط نیروی فروش رعایت شود، قیمت نه تنها مانعی برای فروش نخواهد بود بلکه به ابزاری قدرتمند برای فروش بیشتر تبدیل خواهدشد. در این مقاله به برخی از اشتباهاتی که فروشندگان در مذاکرات قیمتی با مشتری مرتکب می شوند، اشاره شده است.

1- عدم رعایت اصل سادگی

پژوهشی که اخیرا در ژورنال تحقیقات مصرف کننده به چاپ رسیده نشان می دهد که اعداد سرراست حس بهتری به مشتریان می دهند زیرا زمانی که عددی سرراست به مشتری گفته می شود او می تواند به سرعت ارزش چیزی را که قرار است بخرد، ارزیابی کند و سریع تر تصمیم خرید خود را بگیرد. زمانی که قرار است قیمت محصول یا خدمت خود را به مشتری اعلام کنید، بهترین استراتژی این است که از اعداد پیچیده استفاده نکنید. گفتن قیمتی مثل 9950 تومان به جای 10 هزار تومان نه تنها سودی ندارد بلکه باعث می شود مشتری گیج شده و برای تصمیم گیری وقت بیشتری را صرف کند.

2- مقایسه قیمت با قیمت رقبا

ممکن است در ابتدا این استراتژی، استراتژی هوشمندانه ای به نظر برسد اما امروزه دیگر کاربردی ندارد. مشتریان امروزی آن قدر اطلاعات دارند که خیلی زود و سریع تشخیص دهند محصولی که قیمت پایین تری دارد به احتمال زیاد از نظر کیفیت نیز در سطح پایین تری قرار دارد. هر چند هنوز هم مسئله قیمت برای برخی از مشتریان هم است اما اغلب خریداران به دنبال ارزش هستند. بنابراین به جای اینکه قیمت خود را با قیمت رقبا مقایسه کنیم تا نشان دهیم که ما ارزان تر می فروشیم باید به مشتری ثابت کنیم که ارزشی که ما با محصول یا خدمت مان برای او ایجاد می کنیم به مراتب بالاتر از قیمتی است که پرداخت می کند.

3- عدم توجه به تجربه مشتری

سال گذشته وال استریت ژورنال به بررسی انواع مختلف خرید پرداخت. درست است که ما محصول یا خدمتی را می خریم اما در بلندمدت پول پرداخت کردن برای خرید تجربه های متفاوت و باارزش است که رفتار خرید ما را تحت تاثیر قرار می دهد. با اطلاع از نتایج این تحقیق باید سعی کنیم به مشتری تجربه بفروشیم. تمرکز ما باید روی منافع بلندمدت برای مشتری باشد و به او نشان دهیم که این منافع در سبک زندگی او چه تغییرات مثبتی ایجاد خواهد کرد.

4- بی دلیل فروش را سخت کردن

پژوهش که در سال 2014 توسط محققان دانشگاه آیوا انجام شد نشان می دهد که وقتی مشتری با یک کلیک کردن خرید خود را انجام می دهد، نسبت به زمانی که دست در جیب یا کیفش می کند و پول بیرون می آورد، فشار خیلی کمتری را احساس می کند. این یافته علاوه بر آنکه نشان می دهد فروش آنلاین می تواند روش سودآوری برای شرکت ها باشد، نکته دیگری نیز دارد. هر چقدر سعی کنیم فرایند فروش را برای مشتری ساده تر کنیم و موانع را از پیش روی او برداریم، احتمال خرید مشتری بالاتر خواهدرفت. بنابراین در استراتژی های قیمت گذاری و همچنین در مذاکرات قیمتی باید سعی کنیم تمام مراحل غیرضروری را از میان برداریم.

5- ضعف در ارائه

اگر همه چیز درباره قیمت درست باشد اما فروشنده در ارائه آن به مشتری ضعیف عمل کند، تمایلی به خرید در مشتری ایجاد نخواهد شد. نیروهای فروش باید سعی کنند که همراستا با سیاست های شرکت خود از ابزار قیمت به بهترین نحو استفاده کنند.